۱- تعریف قرارداد کار
قرارداد کارعبارت است از قراردادی کتبی یا شفاهی که به موجب آن کارگر در قبال دریافت حقالسعی کاری رابرای مدت موقت یا مدت غیرموقت برای کارفرما انجام میدهد. در کارهایی که طبیعت آنها جنبه مستمر دارد درصورتی که مدتی درقرارداد ذکرنشود، قرارداد دائمی تلقی میشود، شروط مذکوردر قرارداد کار و یا تغییرات بعدی آن در صورتی نافذ خواهد بود که برای کارگر مزایایی کمتر از امتیازات مقرر درقانون کار منظور ننماید.
۲- ویژگیهای قرارداد کار
برای صحت قرارداد کار در زمان انعقادقرارداد رعایت شرایط ذیل الزامی است:
مشروعیت مورد قرارداد
معین بودن موضوع قرارداد
عدم ممنوعیت قانونی و شرعی طرفین در تصرف اموال یا انجام کار مورد نظر
لازم به ذکراست اصل بر صحت کلیه قراردادهای کار است مگر آنکه بطلان آنها در مراجع ذیصلاح به اثبات رسد. قرارداد کار علاوه بر مشخصات دقیق طرفین باید حاوی موارد ذیل باشد:
نوع کار یا حرفه یا وظیفه ای که کارگر باید به آن اشتغال یابد
حقوق یا مزد مبنا و لواحق آن
ساعات کار، تعطیلات و مرخصی ها
محل انجام کار
تاریخ انعقاد قرارداد کار
مدت قرارداد، چنانچه کاربرای مدت معین باشد
موارد دیگری که عرف و عادت شغل یا محل ایجاب نماید
در مواردی که قرارداد کتبی باشد قرارداد در ۴ نسخه تنظیم میگردد که یک نسخه از آن به اداره کار محل و یک نسخه نزد کارگر و یک نسخه نزد کارفرما و نسخه دیگر در اختیار شورای اسلامی کار و درکارگاههائیکه فاقد شورا هستند در اختیار نماینده کارگر قرار میگیرد.
۳- دوره آزمایشی
طرفین با توافق یکدیگر میتوانند مدتی را به نام دوره آزمایشی کار تعیین نمایند. در خلال این دوره هر یک از طرفین حق دارد بدون اخطار قبلی و بی آنکه الزام به پرداخت خسارت داشته باشد، رابطه کار را قطع نماید. درصورتی که قطع رابطه کار از طرف کارفرما باشد وی ملزم به پرداخت حقوق تمام دوره آزمایشی خواهد بود و چنانچه کارگر رابطه کار را قطع نماید کارگر فقط مستحق دریافت حقوق مدت انجام کار خواهدبود.
مدت دوره آزمایشی باید در قرارداد کار مشخص شود. حداکثر این مدت برای کارگران ساده و نیمه ماهر یک ماه و برای کارگران ماهر و دارای تخصص سطح بالاسه ماه میباشد.
۴- قراردادهای کارمزدی
کارمزد عبارت است از مزدی که بابت انجام مقدار کاری مشخص که از نظر کمی قابل اندازه گیری یا شمارش باشد به ازای هر واحدکار تعیین و پرداخت می شود. کارمزد برحسب آنکه حاصل کار موردنظر مربوط به یک نفر یا یک گروه مشخصی از کارگران یا مجموعه کارگران کارگاه باشد به ترتیب به صورت کارمزد انفرادی، کارمزد گروهی و کارمزدجمعی تعیین میگردد.
در نظام کارمزد گروهی و جمعی باید علاوه برشغل هر یک ازکارگران، سهم هر یک درمیزان فعالیت و کارمزد متعلقه از قبل مشخص گردد و موضوع موردقبول کارگران باشد.
قرارداد کارمزدی برحسب آنکه اولین واحد یا قطعه، ملاک محاسبه کارمزد قرار گیرد ساده و چنانچه برای مازاد بر تعدادمشخص باشد ترکیبی است. در صورت ترکیبی بودن، نرخ کارمزد تعیین شده نباید کمتر از جمع مزدثابت تقسیم بر تعداد کاری که مزدثابت بابت آن تعیین شده است باشد.
درصورت توقف کار به واسطه قوای قهریه یا حوادث غیرقابل پیشبینی که وقوع آن از اراده طرفین خارج باشد مقررات ماده ۱۵ قانون کار اجراء خواهدشد. ولی هر گاه عوامل توقف کاربرای کارفرما قابل پیش بینی بوده و خارج از اختیار کارگر باشد، کارفرما علاوه بر مزد ثابت (در مورد قرارداد کار ترکیبی) مکلف به پرداخت مزد مدت توقف کار به ماخذ متوسط کارمزد آخرین ماه کارکرد کارگر خواهد بود. در صورت بروز اختلاف، تشخیص موراد فوق با وزارت کار و امور اجتماعی است.
۴-۱- نحوه محاسبه حقوق و مزایا قراردادهای کارمزدی
مجموع مزد کارمزدی که براساس آئین نامه به کارگر پرداخت می شود نباید کمتر ازحداقل مزد قانونی به نسبت ساعات عادی کار باشد.
ارجاع کار اضافی به کارگران کارمزدی علاوه بر ساعات عادی کار و نیز کار نوبتی و کار در شب برای آنان تابع مقررات قانون کار است. ماخذ محاسبه فوق العاده نوبت کار یا شبکاری کارگران کارمزد نرخ کارمزد آنهاست.
چنانچه بجای روز جمعه روز دیگری به عنوان تعطیل هفتگی توافق شده باشد نرخ کارمزد و نیز مزد ثابت (در مورد قرارداد کار ترکیبی) در روز جمعه ۴۰% اضافه میشود. نحوه محاسبه مزد روزهای تعطیل و جمعه و روزهای تعطیل رسمی و مرخصی کارگران کارمزد تابع ماده ۴۳ قانون کار میباشد.
هر گاه قرارداد کارمزدی به صورت پاره وقت (کمتر از حداکثر ساعات قانونی کار) باشد، مزایای رفاهی انگیزهای به نسبت ساعات کار مورد قرارداد و به ماخذ ساعات کار قانونی محاسبه و پرداخت میشود. ماخذ محاسبه مزد، حقوق، حق سنوات و خسارات و مزایای پایان کار موضوع مواد ۱۸ ، ۲۰ ، ۲۷ ، ۲۹ ، ۳۱ ، ۳۲ قانون کار در مورد کارگران کارمزد، میانگین مجموع پرداختی ها در آخرین ۹۰ روز کارکرد کارگر است.
در صورتی که به موجب عرف و رویه دیگری در کارگاه مزد و مزایایی بیش از آنچه دراین آئین نامه مقرر شده است جاری باشد، عرف و رویه مذکور برای کارگران مشمول و همچنین کارگرانی که بعداً به صورت کارمزدی درکارگاه استخدام میشوند جاری است.
تغییر نظام کارمزدی به سایر نظامهای مزدی یا بالعکس در مورد تمام یا قسمتی ازکارکنان در کارگاه بایستی پس از تائید شورای اسلامی کار یا انجمن صنفی و یا نمایندگان قانونی کارگران کارگاه به تصویب وزارت کار و امور اجتماعی برسد.
۵- قراردادهای مزدساعتی
ادامه مطلب ...مردها بر اثر کمبود عاطفه ازدواج می کنند
بر اثر کمبود حوصله طلاق می دن
ولی نکته جالب اینه که بر اثر کمبود حافظه دوباره ازدواج می کنند !
مردها سه تا آرزو دارن:
- اونقدر که مامانشون می گن خوش تیپ باشن!
- اونقدر که بچه شون می گن پولدار باشن!
و مهمتر از همه اینکه :
- اونقدر که زنشون شک داره زن داشته باشن !!
بیشتر مردان موفقیت شون رو مدیون زن اولشون هستند و
زن دومشون رو مدیون موفقیت شون !!
مرد اولی: امان از دست این زنها!؟ زنم تمام دارائیمو برداشت و رفت!
دومی: خوش به حالت! زن من تمام دارائی مو برداشت و نرفت !!
زن به شوهر: من احمق بودم که باهات ازدواج کردم!
مرد: عزیزم چرا عصبانی می شی! خب من هم عاشقت بودم اینو نفهمیدم !
فرق پیر دختر با پیر پسر:
اولی موفق نشده ازدواج کنه
ولی دومی موفق شده ازدواج نکنه !
یه ضرب المثل آموزنده هست که می گه:
مردن برای زنی که عاشقشی از زندگی باهاش آسون تره !
مرد به زن: عزیزم ممنونم ازت! تو اعتقاد به دین رو به زندگیم آوردی!
چون من قبل از ازدواج معتقد بودم جهنم اصلا’ وجود نداره !
زمانی که یک زن که با مردی ازدواج می کند انتظار دارد که او تغییر کند ولی اینگونه نمی شود
زمانی که یک مرد با زنی ازدواج می کند مطمئن است که آن زن تغییر نمی کند و اینگونه می شود
یک زن در بحث حرف آخر را می زند
بعد از آن، هر حرفی که مرد بزند، شروع یک بحث جدید است
و خداوند زن را آفرید تا هیچ مردی به مرگ طبیعی نمیرد (سوره سکته آیات حرص تا دق)
قوانین طلائی همسرداری (برای مردان) :
قانون اول: باید زنی داشته باشید که در کارهای خانه مثل آشپزی، تمیزکاری، گردگیری و ... خوب باشد.
قانون دوم: باید زنی داشته باشید که موجبات سرگرمی و خنده و شادی شما را فراهم نماید.
قانون سوم: باید زنی داشته باشید مورد اعتماد و اطمینان و راستگو ...
قانون چهارم: باید زنی داشته باشید که از بودن با او لذت ببرید و باعث آرامش خاطر شما باشد
قانون پنجم: خیلی خیلی اهمیت دارد که این چهار زن از وجود یکدیگر بی خبر باشند !
وقتی سارا دخترک هشت ساله ای
بود، شنید که پدر ومادرش درباره برادر کوچکترش صحبت می کنند. فهمید برادرش
سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی کارش را
از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد. سارا
شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد.
سارا
با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت، قلک کوچکش را درآورد. قلک را
شکست، سکه ها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد، فقط 5 دلار.
بعد آهسته
از در عقبی خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت. جلوی پیشخوان
انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش شلوغ تر از آن بود
که متوجه بچه ای هشت ساله شود. دخترک پاهایش را به هم می زد و سرفه می
کرد، ولی داروساز توجهی نمی کرد،
بالاخره حوصله سارا سر رفت و سکه ها را محکم روی شیشه پیشخوان ریخت.
داروساز جا خورد، رو به دخترک کرد و گفت: چه می خواهی؟
دخترک جواب داد: برادرم خیلی مریض است، می خواهم معجزه بخرم.
داروساز با تعجب پرسید: ببخشید؟!!
دختـرک
توضیح داد: برادر کوچک من، داخل سـرش چیزی رفته و بابایم می گویـد که فقط
معجـزه می تواند او را نجات دهد، من هم می خواهم معجزه بخرم، قیمتش چقدر
است؟
داروساز گفت: متاسفم دخترجان، ولی ما اینجا معجزه نمی فروشیم
چشمان
دخترک پر از اشک شد و گفت: شما را به خدا، او خیلی مریض است، بابایم پول
ندارد تا معجزه بخرد این هم تمام پول من است، من کجا می توانم معجزه بخرم؟
مردی که گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت، از دخترک پرسید: چقدر پول داری؟
دخترک
پول ها را کف دستش ریخت و به مرد نشان داد.. مرد لبخنـدی زد و گفت: آه چه
جالب، فکـر می کنم این پول برای خرید معجزه برادرت کافی باشد! بعد به
آرامی دست او را گرفت و گفت: من می خواهم برادر و والدینت را ببینم، فکر
می کنم معجزه برادرت پیش من باشد.
آن مرد ، دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شیکاگو بود.
فردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسرک با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت.
پس
از جراحی، پدر نزد دکتـر رفت و گفت: از شما متشکـرم، نجات پسرم یک معجـزه
واقعـی بود، می خواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت کنم؟
دکتر لبخندی زد و گفت: فقط 5 دلار!
مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:”عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادابرویم”
ما
به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقائ شغلی که
منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار
و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن
ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار
زن
با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما بخاطر این که نشان
دهد همسر خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد..
هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود.
همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که آیا او ماهی گرفته است یا نه؟
مرد
گفت :”بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم
اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم
نگذاشتی؟”
جواب زن خیلی جالب بود…
زن جواب داد: لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم.
یک روز وقتى کارمندان به اداره
رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده
بود: «دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به
شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مىشود
دعوت مىکنیم.
در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان
ناراحت شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مىشدند که بدانند کسى که مانع
پیشرفت آنها در اداره مىشده که بوده است.
این کنجکاوى، تقریباً
تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد
مىشد هیجان هم بالا مىرفت. همه پیش خود فکر مىکردند: این فرد چه کسى
بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!» کارمندان
در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مىرفتند و وقتى به درون تابوت
نگاه مىکردند ناگهان خشکشان مىزد و زبانشان بند مىآمد. آینهاى درون
تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مىکرد، تصویر خود را
مىدید. نوشتهاى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:
تنها یک نفر وجود دارد که مىتواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نیست جزء خود شما. شما تنها کسى هستید که مىتوانید زندگىتان را متحوّل کنید. شما تنها کسى هستید که مىتوانید بر روى شادىها، تصورات و موفقیتهایتان اثر گذار باشید. شما تنها کسى هستید که مىتوانید به خودتان کمک کنید. زندگى شما وقتى که رئیستان، دوستانتان، والدینتان، شریک زندگىتان یا محل کارتان تغییر مىکند، دستخوش تغییر نمىشود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغییر مىکند که شما تغییر کنید، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى خودتان مىباشید. مهمترین رابطهاى که در زندگى مىتوانید داشته باشید، رابطه با خودتان است. خودتان را امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیرممکنها و چیزهاى از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیتهاى زندگى خودتان را بسازید. دنیا مثل آینه است. انعکاس افکارى که فرد قویاً به آنها اعتقاد دارد را به او باز مىگرداند. تفاوتها در روش نگاه کردن به زندگى است.
روزی یک مرد ثروتمند،
پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.
آنها یک روز یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند.
در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید:
نظرت درباره مسافرتمان چه بود؟
پسر پاسخ داد: عالی بود پدر...
پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟
پسر پاسخ داد: فکر کنم.
پدر پرسید: چه چیز از این سفر یاد گرفتی؟
پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت:
فهمیدم که ما در خانه، یک سگ داریم و آنها ۴ تا.
ما در حیاط مان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.
حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی نهایت است.
در پایان حرف های پسر زبان مرد بند آمده بود،
پسر اضافه کرد:
متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعا چقدر فقیر هستیم...
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»
عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»
زن
با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام
او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و
نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»
زن
پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت
کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا
موفقیت را دعوت نکنیم؟»
فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟»
پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! »
آری… با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید.